|
|
|
|
|
جمعه 12 تير 1394 ساعت 18:53 |
بازدید : 3436 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
لبخند بــزن پربده غمگینی خود را
بر دار کمی عینک بد بینی خود را
نازک تر از آنم کـــه بخواهی بتکانی
پاخورده نکن قالی ماشینی خود را
در بند خـــود آموختـــه ام بند زدن را
از بس که دلم بند زده چینی خود را
حاشا نکن این بوسه اگر مزه خون داد
دندان زدم از بس لب پایینـــی خود را!
این عشق به جایی نرسد هیچ اگر که
باسیب غـــزل پر نکنی سینی خود را
تلخی نکن ای خوب که از اول این راه
تقدیم تــو کردم همه شیرینی خود را
این منظره دور همان خانه عشق است
یک بار ببین دور تــر از بینــــی خــــود را
همراه دلم باش که عشق آمده اینبار
بر دوش من انداخته سنگینی خود را
----------------------------------------------
وخـــواب می شود از ما بلند بــا بوسه
چه طعم شعبده ای طعم قند با بوسه
درون هم دو لبالب شراب در یک جام
کــه هوش می برد از سر بخند با بوسه
هنوز رقص من و تو طلوع یک رویاست
که می کشد نفسم را بـه بند با بوسه
نگـاه شعبده ، مو وسوسه ، لبت تسکین
دو چشم حادثه ، گیسو کمند ... با بوسه
"و صبــح مثل پری زاده میشوی غمگین "
بـــه زندگــی شده ای پایبند ، بـــا بوسه
عیار عشق تو ناگفته مانده است ای خوب
و اینکه قیمت عشق تـــو چند ، با بوسه ؟
------------------------------------------------
می ترسم از جسارت از دور دیدنت
امــا منـــم...وعــادت از دور دیدنت
خیلی عجیب نیست اگریک زمان شدم
سرخـــورده از خجــالت از دور دیدنت
اما هنوزهم که هنوز است دلخوشم
با شـــوق بـــــی نهایت از دور دیدنت
دنیای تلـــــخ دفتر من شعر میشود
تامی رسم به ساعت از دور دیدنت
امروز هم اسیر همین بیت ها شدم
از دست رفت فـرصت از دور دیدنت...
----------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر علی اکبر رشیدی ,
اشعار علی اکبر رشیدی ,
شعر ,
علی اکبر رشیدی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|