|
|
|
|
|
دو شنبه 15 تير 1394 ساعت 23:28 |
بازدید : 3867 |
نوشته شده به دست hossein.zendehbodi |
( نظرات )
این گونه است قصه ی غم های بعد تو
هرگـز نمی رسم بـــه قدم های بعد تو
این اسکلت خراش دلم را وسیع کرد
این زندگی شبیهِ عدم هـــای بعدِ تو
کو شوکران من ؟ به یک جرعه سر کشم
کو جرعـــه ای هلاهل و سم هایِ بعدِ تو
حتی تسلـی ام نشده این ضریح ها
سجاده ها ... تمام حرم های بعدِ تو
تو قبله ی مقدس در سینه ی منی
من کافرم به دین صنم های ِ بعدِ تو
دریا میان خلسه ی آن چشمهاست ، من -
- مغروق مانده ی تمـــام بلـــم های بعدِ تو
این شعر ها به دردِ دل من نمی خورند
بیـــزارم از صدایِ قلـــم هـــــای بعدِ تو
---------------------------------------------
صبح و ِطلوع شعر و غزل ، ناشتای تو
یعنی سلام ، زنده شدم با دعــــای تو
یعنی دوباره... با تو من از خواب می پرم
با مـــوج های ملتهب خنده هـــای تــــو
حس می کنم که جنبش رگها و قلب من
تنظیـــم می شوند بــــه آهنگ پــــــای تو
یعنی که رگ رگ تن من شوق می شود
یعنی کـــه تنگ می شود این دل برای تو
احساس می کنم که تو من می شوی و من
یک لــحظه خواستم کـــه بیایــم بــه جای تو
یک لحظه من بـــه خوبی تــو باشم و دلم
یک لحظه ! یک دقیقه! ... شود آشنای تو
تازه سلام اول این قصــه می رسد
پر می شود تمام من از ماجرای تو
گنجشک می شوی و قناری نغمه خوان
در گــوش من ترنــــم نــــرم صدای تـــــو
تو خوبی آنقدر کـه هوا خوب می شود
اصلا هوای من شده خوب از هوای تو
خورشید هم به قدر تو زیبا و خوب نیست
گـــل ، سعی می کند کـه در آرد ادای تو
اصلا خودت بگو که چه کردی که ساختت
این سان لطیف و ناز و معطر ، خدای تو ؟
خوابـــم گرفته با تغـــزل آرام در صدات
آرام می شود دوباره دل از لای لای تو
صبحانه حاضرست ، بفرما غزل بنوش
طعم بهشت می دهد امروز چای تو!!!
برنامه چیست ؟ زل زدن محض در نگات
اکــــران ماندگار تــــو و سینمـــای تــــو
حالا منم و لطف تــــو هر لحـظه بیشتر
هی سوء استفاده شد از این حیای تو
من چیزهــــای خــوب زیادی نداشتم!
می فهمم آخر ارزش و قدر و بهای تو
می فهمم اینکه نوری و آب و درخت و ...آه
می دانم اینکه تــوی جهـان نیست تای ِ تو
می دانم اینکه جهــــان ، تلخ و شور و سرد
سنگ و سیاه و سخت تمامش ، سوای تو!
من بیست و هشت سال خودم را نوشته ام
می ریـــزم ایـــن تمــــام خودم را بـــه پای تو
اصلا برای چیست من اینقدر حرف ... حرف …حرف
اصلا تمــــام زندگـــــی من فـــــــــدای ِ تــــــــو
-----------------------------------------------------------------------
حرفت قبول! لایق خوبی نبودهام!
وقتی بدم! موافق خوبی نبودهام!
عذرای پاکدامن اشعــــار آبـــیام
من را ببخش وامق خوبی نبودهام
فهمیدی اینکه خندهی تلخم تصنعی است؟
الحـــق کـــــه من منافـق خوبـــــی نبودهام!
این بادها به کهنگیام طعنه میزنند
من بادبان قایــــق خوبـــــــی نبودهام
من هیچوقت شاعر خوبی نمیشوم!
من هیچوقت خالــــق خوبـی نبودهام!
فهمیدم اینکه فلسفهی من شکستن است
هـرگـــــز دچـــــــار منطق خوبــــــی نبودهام
حرفت قبول! هر چه که گفتی قبول! آه…
اما نگو کـــــه عاشق خوبـــــــی نبودهام
----------------------------------------------------
سال هزار و سیصد و....هر سال ،سال توست
تقدیر من رقــــــم شده در زیــــر فـــال توست
می پرسی این غــــزل برای کُدامین فرشته است؟
می خندم! – آی!خوب من! این شرح حال توست
غیر از کلام و واژه چه دارم من از جهـــان؟
این خلسه های نیمه ی من ،از مجال توست!
بیت و نفس،شبیه بـــــــــه هـم،تـنــد می شـوند
آهنگ قلب و نبض من این حس و حال توست
وصل همـیـم در تـن یک شعــــر بـالــدار
پای دویدن از من و پرواز....بال توست
وقتی اتاق مـن پــُر پـروانــــــه می شود
فصل بهار آمده ....یا این خیال توست؟!
گـاهی بـرای از تــو سرودن غـــزل کم است
بسکه قصیده پشت سرت ...زیر شال توست!
سلطــان عشق،روی لبــانت جلــوس کرد
امشب شروع سلطنت خط و خال توست
«ما را سری است با تو....» که معناش این شده است
یعنی بخــــواه!زندگـی ام نیــــــــز مــــال تـــوست!
رگهـــــام را زدم فـوران کـــرد تــا افــــق
خون چکیده بر تن این شب حلال توست!
-----------------------------------------------------------------
:: برچسبها:
شعر امیر مرزبان ,
اشعار امیر مرزبان ,
شعر ,
امیر مرزبان ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
|
|