چگونه بی تو بگويم كه هر چه بادا باد
كه میكند غم عشق تو ريشه از بنياد
چقدر سر به هوايی و سركش و مغرور
به سرو تكيه زدم قامتش فريبم داد
تو باد بودی و من برگ دير فهميدم
هزار برگ خزان میروند اگر بر باد
انار كال درختان پناهشان شاخهست
انار تا برسد شاخه میرود از ياد
هميشه ميوهی شيرين به خاك میافتد
مرا نچيدی و اين ميوه از دهان افتاد
چه بیثمر به دل سنگ تيشه میكوبم
عوض شدهست زمانه عوض شده فرهاد
------------------------------------------
به دنبالت ندیدی سایهی مردی پشیمان را؟
کسی که میشناسد لهجهی سنگین باران را؟
پس از تو زردیام را سیلی هر دست قرمز کرد
چه ارزان میفروشم سیبهای سرخ لبنان را!...
دلم دریاست بی تو کوسهها در من کمین کردند
کشانده بوی خون این وحشیان تیز دندان را
پس از تو عطر لاهیجانی صد قوری چینی
پس از تو چای مهمان کردهام هر حجله شیطان را
بیا و فرض کن پیراهنت را باد با خود برد
که رسوا کرد یوسف شهر کنعان را ... تو تهران را
دوسیبی پرتقالی طعم لیمو میدهی گاهی
بیا و چاق کن با طعم تنباکوییات جان را
ميان عشق و اسارت هزار فرسنگ است
كه هر كه دل به كسی داد میشود آزاد
:: برچسبها:
شعر شیما شاهسواران احمدی ,
اشعار شیما شاهسواران احمدی ,
شعر ,
شیما شاهسواران احمدی ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0